خانوم اِف.میم

وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...

خانوم اِف.میم

وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...

تنها ترین عاشق ...

خداایا :(((((((((((

دلم گرفته ...چن شب پیش دوباره دیدمش اونم توی مهمونی که نه من میدونستم اون میاد نه اون .وقتی وارد شد اون لحظه   دلم میخواستم یه دری مخفی پیدا کنم فرار کنم و نبینمش  و دوباره ..

سلام جمعی کرد و رفت نشست رو بروی من !البته جاهم نبود ...

منم انگار نه انگار اون اومده صورتمو کردم اونورو وانمود کردم گرم صحبتم !ولی کسی که از حال دل من خبر نداشت...

چن دقیقه بعد دیدم رف بیرون !اولش یه نفس راحت کشیدم ولی بعدش یادم افتاد ا شاید خانمش زنگ زده رفته بیرون بحرفه باهاش ...هعی

کل اون مهمونی حواسم به در بود که کی میاد ...نیومد تا مهمونا یکی یکی رفتن منم هی میخواستم برم تا نیومده ولی مگه این نازنین میومد :/

تا خواستم برم دیدم اومد سریع نانینو زدم بغل و خدافظی که پسر همسایه (مهدی ) برگشت گف خب فاطمه خانم بشین چنتا سوال دارم ازت !!!! منو میگی اون لحظه میخواستم خفش کنم -_- بعد کبری خانمم برگشت گف به پسرش که بیا تو جمع ما بشین !! دیگه قشنگ یکی دومتر فاصلمون بود منم باز رومو کردم طرف اونور :)) همینجوری داشتم به سوالای سریش پسر همساده جواب میدادم که یهو روم رف طرف اونور !!اونم برگشت گف خوبین فاطمه خانم ؟؟؟ منم که اعصابم خورد گفتم خیلی ممنون شما خوبید همسرتون خوبن ؟(اون لحظه که اسم همسرشونو میگفتم بهش تو دلم یکی داشت چنگ میزد )و بعد سریع برگشتم اونور و به یکی یکی سوالای پسر همساده جواب میدادم ...خلاصه اوناهم خدافظی کردن رفتن ولی من نفهمیدم کی رف :(((( 

چه شب مزخرفی بود ...

حال دلم خیلی بده خدا خیلی :(

تا من یه دلیلی واسه خودم جور میکنم که ازش دور شم باز یه اتفاقی میوفته میبینمش و باز حال همیشگی ...

خدایا  مواظبش باش ،مواظبش باش لطفا .




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.